مثل همیشه سلام، مثل همیشه وقتتون بخیر!
امروز هم مثل دیروز یک مقاله ی دیگر در مورد حضرت زهرا گذاشتم
این مقاله چهار تا حدیث دربارهی زندگی حضرت زهرا و اخلاق ایشونه امیدوارم که لذت ببرید

حدیث اول:
متن عربی حدیث:
السِّنْدِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیهم السلام قَالَ: تَقَاضَی عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْخِدْمَةِ فَقَضَی عَلَی فَاطِمَةَ بِخِدْمَةِ مَا دُونَ الْبَابِ وَ قَضَی عَلَی عَلِیٍّ بِمَا خَلْفَهُ قَالَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ فَلَا یَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِی مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِکْفَائِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَالِ.
ترجمه ی حدیث:
از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت میکند که فرمود: حضرت علی علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام، از پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله تقاضا کردند که آن حضرت دستور و برنامه زندگی ایشان را تعیین کند. پیغمبر اکرم امور داخلی خانه را بر عهده حضرت فاطمه و کارهای خارج از منزل را بر عهده حضرت علی بن ابی طالب گذاشت. حضرت زهرای اطهر از اینکه پیامبر خدا با این دستور خود او را از معامله کردن با مردان نجات داده بود، به قدری خوشحال شد که فقط خدا میدانست.
حدیث دوم:
متن عربی حدیث:
بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ حَدَّثَتْنِی أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ قَالَتْ: کُنْتُ عِنْدَ فَاطِمَةَ علیها السلام إِذْ دَخَلَ عَلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ فِی عُنُقِهَا قِلَادَةٌ مِنْ ذَهَبٍ کَانَ اشْتَرَاهَا لَهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام مِنْ فَیْ ءٍ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَا فَاطِمَةُ لَا یَقُولُ النَّاسُ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ تَلْبَسُ لِبَاسَ الْجَبَابِرَةِ فَقَطَعَتْهَا وَ بَاعَتْهَا وَ اشْتَرَتْ بِهَا رَقَبَةً فَأَعْتَقَتْهَا فَسُرَّ بِذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله.
ترجمه ی حدیث:
از اسماء بنت عُمَیس روایت میکند که گفت: «من نزد فاطمه زهرا بودم که حضرت رسول اعظم صلی اللَّه علیه و آله به منزل آن بانو آمد. گردنبندی در گردن فاطمه اطهر بود که علی بن ابی طالب آن را از سهم غنیمت خود خریده بود. پیغمبر اکرم به فاطمه اطهر فرمود: «ای فاطمه! مبادا مردم بگویند فاطمه دختر محمّد، لباس و زر و زیور ستمکاران را پوشیده است! » فاطمه گردنبند را باز کرد، آن را فروخت و با پول آن غلام زر خریدی را در راه خدا آزاد کرد. »
حدیث سوم:
متن عربی حدیث:
ابْنُ مَقْبُرَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ جَنْدَلِ بْنِ وَالِقٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْمَازِنِیِّ عَنْ عُبَادَةَ الْکَلْبِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ فَاطِمَةَ الصُّغْرَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَخِیهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: رَأَیْتُ أُمِّی فَاطِمَةَ علیها السلام قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا لَیْلَةَ جُمُعَتِهَا فَلَمْ تَزَلْ رَاکِعَةً سَاجِدَةً حَتَّی اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ
وَ تُسَمِّیهِمْ وَ تُکْثِرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا بِشَیْ ءٍ فَقُلْتُ لَهَا یَا أُمَّاهْ لِمَ لَا تَدْعِینَ لِنَفْسِکِ کَمَا تَدْعِینَ لِغَیْرِکِ فَقَالَتْ یَا بُنَیَّ الْجَارَ ثُمَّ الدَّارَ.
ترجمه ی حدیث:
حدیث چهارم:
متن عربی حدیث:
الْعَمَلِ قَالَ أَ فَلَا أُعَلِّمُکُمَا مَا هُوَ خَیْرٌ لَکُمَا مِنَ الْخَادِمِ إِذَا أَخَذْتُمَا مَنَامَکُمَا فَسَبِّحَا ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ وَ احْمَدَا ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ وَ کَبِّرَا أربع [أَرْبَعاً] وَ ثَلَاثِینَ قَالَ فَأَخْرَجَتْ علیها السلام رَأْسَهَا فَقَالَتْ رَضِیتُ عَنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثَلَاثَ دَفَعَاتٍ.
ترجمه ی حدیث:
حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام به یکی از مردان بنی سعد فرمود: «می خواهی داستان خودم و فاطمه را برای تو باز گویم؟ بدان که فاطمه اطهر زوجه من، نزد رسول خدا از محبوب ترین اهل و عیالش بود.
فاطمه آنقدر با مشک آب میآورد که اثر آن در سینه اش بر جای میماند؛ آنقدر آسیا کرده بود که دست هایش پینه بسته بودند؛ آنقدر خانه را رفت و روب میکرد که لباس هایش غبارآلود میشد؛ آنقدر در زیر دیگ آتش میافروخت که لباس هایش چرک میشد. به همین خاطر او دچار زحمت و مشقت شدیدی شده بود. یک بار به حضرت زهرا گفتم: «کاش پیش پدرت پیغمبر خدا میرفتی و از آن حضرت تقاضا میکردی که یک خدمتکار به تو عطا کند تا یاور و کمک حال تو باشد! »
هنگامی که زهرای اطهر برای این درخواست به حضور پیامبر اسلام رفت، دید گروهی با آن حضرت مشغول گفتگو میباشند. پس فاطمه زهرا خجالت کشید و مراجعت کرد. چون پیغمبر اعظم اسلام دریافت که فاطمه حاجتی داشته، فردای آن روز صبح زود که ما هنوز در خواب بودیم، آن بزرگوار به خانه ما آمد و گفت: «السلام علیکم. » ما سکوت اختیار کردیم و چون به وقت آمدن آن حضرت خوابیده بودیم، خجل شدیم. رسول خدا برای دومین بار گفت: «السلام علیکم» و ما همچنان ساکت ماندیم. وقتی برای سومین بار گفت: «السلام علیکم»، ما ترسیدیم که اگر جواب آن حضرت را نگوییم مراجعت فرماید، زیرا سه مرتبه به ما سلام کرده بود. و رسم رسول خدا بود که سه مرتبه سلام میداد، اگر اجازه ورود به خانه به ایشان داده میشد وارد میشدند وگرنه باز میگشتند. من گفتم: «و علیک السلام یا رسول اللَّه، وارد شو! » وقتی وارد شد بالای سر ما نشست و به فاطمه اطهر گفت: «دیروز چه حاجتی داشتی که نزد من آمده بودی؟ »
من ترسیدم اگر جواب آن برگزیده خدا را ندهیم، برخیزد و برود. بنابراین سر خود را از زیر لحاف در آوردم و گفتم: «یا رسول اللَّه! من ماجرا را برایتان شرح میدهم. بدان که فاطمه زهرا آنقدر با مشک آب آورده که اثر مشک بر سینه او مانده؛ آنقدر آسیا کرده که دست هایش پینه بسته؛ آنقدر خانه را رفت و روب کرده که لباس هایش غبار آلوده شده؛ آنقدر در زیر دیگ آتش افروخته که لباس هایش چرک شده. من به فاطمه زهرا گفتم کاش نزد پدرت رسول خدا میرفتی و تقاضا میکردی که یک خدمتکار به تو عطا کند تا در این امور یاور و کمک حال تو باشد. »
پیامبر اعظم اسلام صلی اللَّه علیه و آله فرمود: «آیا بهتر نیست دعایی به شما تعلیم دهم که از خدمتکار برایتان بهتر باشد؟ هر گاه خواستید بخوابید سی و سه مرتبه سبحان اللَّه، سی و سه مرتبه الحمدللَّه و سی و چهار مرتبه اللَّه اکبر بگوید. » فاطمه زهرا سر خود را از زیر لحاف خارج کرد و سه مرتبه گفت: «من از خدا و رسول راضی شدم. »